دانلود رمان آبنبات چوبی

رمان آبنبات چوبی

خلاصه:
دانلود رمان آبنبات چوبی pdf داستان درمورد دختریه به نام ملیکا که با از دست دادن عشقش زندگیشو میبازه اما یه اتفاق باعث میشه سرنوشتش تغییر کنه.

دانلود پی دی اف رمان آبنبات چوبی رمان عاشقانه و هیجانی بسیار زیبایی می باشد.

قسمتی از متن رمان:

به هر حال شب را گذراندم. ساعت 8 صبح بود که مادرم زنگ زد و من از خواب بیدار شدم. چشمامو مالیدم و از اتاق بیرون رفتم. گفتم مادر عزیزم کارت دخترم آقای میثم دم در است. هی مامان بهش بگو ملیکا خونه نیست. چرا اتفاقی افتاده؟ قول میدی به بابا چیزی نگی؟ باشه چیزی بهش نمیگم حالا بگو چی شد اذیتم کردی؟ اتفاق خاصی نیفتاد، فقط بحث کردیم. آیا چیز خاصی وجود دارد که حتی خود را به آن نشان ندهید؟ اعصابم خورد شد و داد زدم: مامان میشه بس کنی لطفا؟ مامان اخمی کرد و گفت: حالا
برای کارت اشتباهی سر من فریاد میزنی؟ پوف دوباره شروع کرد حالا چطوری آرومش کنم؟ -نه تقصیر تو نیست دستم درد نکنه. من با تربیت این بچه بچه بزرگ کردم. گیج شدم و به صورتم گفتم: باشه اشتباه کردم باشه حالا برم ببینم چی شده راضی هستی؟ اشک هایش را پاک کرد و گفت: بله دخترم. تعجب کردم افتادم بیرون و رفتم بیرون. داشتم می رفتم سمت که یادم افتاد چادرم سرم نیست.
گل بزرگ جلوی دره. سلام کردم و با خوشحالی جوابم را داد. فکر می کرد می بخشمش، او نابینا است، حالا فقط به خاطر مامان حاضرم با او صحبت کنم. -میتونم بیام پیشت؟ نه چرا خانومم؟! به من نگو خانم فهمیدی؟ اومد جلوم ملیکا عزیز من اشتباه کردم میدونم کار درستی نکردم ولی، حرف نزن. تو واقعا منو دوست نداری، نمیدونستم چی بگم، سوالم غیر منتظره بود، گفتم: بیا حرف بزنیم. اومد و درو بستم و تو حیاط نشستیم و اونقدر شروع کرد به حرف زدن که دلم براش سوخت.

ادامه مطلب