دانلود رمان یوفوریا

رمان یوفوریا

خلاصه:

تا چشم کار می کرد از مناطق مسکونی روستا باغ و باغچه وجود داشت. همه جا را نگاه کرد، تنها چیزی که دید درخت بود و اثری از آقا مسیب نبود. آنقدر راه رفت و باغ ها را یکی پس از دیگری رد کرد که وقتی آمد دست مریزاد را دید. او چیزی پیدا نکرد، چیزی کم نداشت. دیوانه وار لب هایش را گاز گرفت و دور خودش چرخید. زیر لب زمزمه کرد: از کجا اومدم؟ با عجله راه باریک سمت راستش را در پیش گرفت و مدام با خودش زمزمه کرد: نگران نباش.

دانلود رمان یوفوریا pdf بسیار زیبا و عالی می باشد.

مسیر آشناست فکر کنم کم کم پیداش کنی. دلداری های او کمی مضحک و تا حدودی خنده دار بود. چون با هیچ یک از مسیرها آشنا نبود و حتی یادش نمی آمد که از این باغ بزرگ گذشته باشد. کاش لااقل صاحبش اینجا بود، می پرسی در کدام بهشت گم شده است؟ او آن را بهشت نامید زیرا علیرغم ایجاد ترس و وحشت در دختر، بی‌پایان زیبا و پر از میوه‌های رنگارنگ بود. اگر شانس او را به خانه آورد

وقتی رسیدی باید از مادرت بپرسی این باغ باشکوه برای کیست؟ با لبخند دستش را روی محور درخت تنومند گذاشت و خواست یک قدم دیگر جلو برود که در کمال تعجب صدای قدم هایی را از پشت سرش شنید و با عجله برگشت. شاگردانش در جستجوی گوهر گرانبها دور باغ چرخیدند، اما او در میان همه درختان و بوته‌ها کسی را ندید. آهی ناامید می کرد و به راهی که رفته بود برگشت و به سختی از میان بوته ها رد شد و در عین حال هر از گاهی سرش را بالا می گرفت و با وجد به منظره آبی و سبز بالای سرش خیره می شد…

دانلود پی دی اف رمان یوفوریا حتما توصیه می شود که این رمان عاشقانه و بسیار زیبا را بخوانید.

ادامه مطلب