دانلود رمان خشم سرد

رمان خشم سرد

خلاصه:
دانلود رمان خشم سرد pdf حامد قرار بود جای همه‌ی نداشته هامو پر کنه،جای برادرش محمد رو..قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل‌ آدم نمیره.
اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود.حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم..دانلود پی دی اف رمان خشم سرد

مقداری از متن رمان

ماهک را روی پایم می لرزاندم و دعوای ماری و مهرشاد را تماشا می کردم، بچه آن چیزی که تصور می کردم نبود، مامان و باباش همدیگر را قورت می دادند و او خواب بود. مهرشاد که می خواست مرا بزند معتقد بود که باید بروم سر کار و استقلالم را به دست بیاورم اما با توجه به تماس های حامد که از صبح شروع شد و اوضاع آشفته خانواده ها، مهرشاد به من گفت که پیش آنها بمان و به این موضوع فکر نکن. آی تی. آی تی. استقلال در حال حاضر اولین پیشنهاد برای رفتن به محل کار خودم است

به ماری داده بودم و او تقریباً مهرشاد را به خاطر حمایت از من کتک زد. با صدای بلند گفتم: بابا من اشتباه کردم جایی نمیرم. مهرشاد رو به من کرد: آره اشتباه کردی! سرم را ناعادلانه کج کردم، ماری می خندید. مهرشاد ادامه داد. – مگه نگفتم مجردی و میری مسافرت؟ غر زدم: حالا چی؟ من می روم، قلب من اینجاست. ماری روی کاناپه نشست، ظاهراً دعوای آنها با اشتباه من تمام شده بود. سرش را با دست گرفت. – بذار با محمد ازدواج کنم

5 نفر به یک سفر گروهی می رویم. لبخند گسترده ای زدم. مهرشاد توپید: خودت را جمع کن. لبام باز شد و به ماری گفتم: شوهرت همیشه با من دعوا می کنه. ماری به مهرشاد چشم غور رفت. – من تو را دوست ندارم، تو داری توپ و توپ بازی می کنی. مهرشاد با دست روی سینه اش نشست و به ماری تف کرد: خوب میشم. معلوم بود هنوز عصبانی هستم و گوشیم دوباره زنگ خورد. بدون نگاه کردن به صفحه، متوجه شدم که من و حامده هستیم. از صبح که با محمد رفتیم، سحابونا شروع کرده بود به داد زدن…

رمان مورد نظر و پیشنهادی :دانلود رمان وهم pdf

ادامه مطلب